۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

پیشینه و شرح واقعه ۱۶ آذر روز دانشجو



در دههٔ ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، پس از سقوط حکومت رضاشاه پهلوی و ایجاد فضای بازتر، فعالیتهای سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه تهران (تنها موسسه مدرن آموزش عالی آن زمان در ایران) بسیار افزایش یافت. در این دوران حزب توده، از نفوذ بسیاری در بین دانشجویان برخوردار بود چنانکه بنا به گزارشهای مختلف، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه تهران عضو و یا هوادار این حزب بودند. اما در دوران نخست وزیری محمد مصدق و افزایش محبوبیت جبههٔ ملی در اوایل دهه ۱۳۳۰، محوریت این حزب در دانشگاه به چالش کشیده شد. پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سازمانهای سیاسی تشکیل دهنده جبهه ملی، برای دوره کوتاهی در یک ائتلاف ضعیف، تحت نام نهضت مقاومت ملی به مقاومت سیاسی دست زدند و تظاهرات‌ها و اعتصابهای پراکنده‌ای در پاییز همان سال در دانشگاه تهران و همچنین بازار، از جمله در تاریخ ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمه مصدق برگزار شد.

چند هفته پس از این وقایع، اعلام شد که روابط ایران و بریتانیا (که در زمان نخست وزیری مصدق قطع شده بود) از سر گرفته خواهد شد و ریچارد نیکسون نایب ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد. این موضوع بهانه لازم برای اعتراضات را فراهم کرد و در ۱۴ آذر به سفارش نهضت مقاومت ملی، دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاسها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. سربازان و نیروهای ویژه ارتشی پس از هجوم به دانشگاه، به کلاسهای درس حمله کرده و صدها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند. نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، اقدام به شلیک تیر کردند که موجب مرگ سه دانشجوی این دانشکده به نامهای احمد قندچی، آذر (مهدی) شریعت‌رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا شد. فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری در رشته حقوق را در دانشگاه تهران که در اشغال مشهود نیروهای نظامی بود، دریافت کرد

وقایع آذر ۱۳۳۲، نمایانگر واکنش دولت کودتا به فعالیتهای دانشجویی بود و به دنبال آن سرکوب نظام‌مند تمامی اشکال دیگر مخالفتها، روی داد. ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثه مخالفان حکومت پهلوی در خارج از ایران بود، روز دانشجو نامیده شد.[۹] دانشجویان پس از آن، هر سال در این روز اعتصابهای دانشجویی به راه می‌انداختند و در واقع ۱۶ آذرماه به معیار خوبی برای ارزیابی میزان نفرت از حکومت شاه و توانایی و نفوذ مخالفان در بین روشنفکران، تبدیل شد. این روز از آنزمان، همچنان از اهمیت تاریخی برجسته‌ای در ایران برخوردار بوده است.

۴۳ نظر:

  1. هميـشه توان اين را داشته باش تا از كسی يا چيزی كه آزارت مي دهد بـه راحتی دل بكنی.


    خورخه لوئیس بورخس

    پاسخحذف
  2. پس از مرگ حوا ؛ آدم گفت : هرجا که او بود بهشت بود!

    خاطرات آدم و حوا
    مارک تواین

    پاسخحذف
  3. ما ممکن است برای بسیاری از شرها درمان پیدا کرده باشیم، اما برای بدترین آنها ، که بی تفاوتی انسان ها ( نسبت به شرایط یکدیگر) است درمانی نیافته ایم .


    - هلن کلر

    پاسخحذف
  4. مترسک: من مغز ندارم، تو سرم پر از پوشاله!
    دوروتی: اگه مغز نداری پس چه جوری حرف میزنی؟
    مترسک: نمیدونم... ولی خیلی از آدمها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف میزنن!



    جادوگر شهر اُز - ویکتور فلمینگ

    پاسخحذف
  5. یه عاشق میگه:
    اگه اتفاقی واست بیفته ؛ میمیرم !
    اما ….
    یه رفیق میگه :
    اگه بمیرم هم نمیذارم اتفاقی برات بیفته … !!
    جمال همه رفقای با عشق .

    پاسخحذف
  6. ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ
    ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ 60 ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ .
    ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻧﺴﻠﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ
    ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﺪ ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻧﻪ ﺗﻌﻮﯾﻀﺶ!!!

    پاسخحذف
  7. علی علیه السلام:

    دنيا انسان را چنان به خود سرگرم مي کند
    که نمي تواند به چيزهاي ديگر توجه کند
    دنيا زدگان هر چه از دنيا کامياب تر گردند به همان نسبت بر دلبستگي و آزمنديشان افزوده مي شود
    و هرگز به داشته ها دلخوش نکرده به دنبال چيزهايي خواهد بود که هنوز به دست نياورده اند

    پاسخحذف
  8. نیایش کوروش بزرگ با خدا....


    روزی شه شاهان ما ، در یک نیایش با خدا

    گفتا به پاس کار من ، اندیشه ی پر بار من

    روزی مرا فرصت بده ، رو ح مرا مهلت بده

    تا بنگرم خاک وطن ، آن سرزمین پاک من

    گفتا خدا به شاه ما ، ره بر تو بادا هر کجا

    کردی جهان را شادمان ، اینک تو و این هم جهان

    کوروش اهورا را ستود ، جز شوق پارس در او نبود

    با یک فرشته شادمان ، آمد به سوی این جهان

    ناگه که او آهی کشید ، جز آب و نم چیزی ندید

    گفتا چرا خا ک تنم ، اینگونه گشته غرق نم

    ویرانی خاکم زچیست ، فرشته هم آرام گریست

    کوروش به او گفتا مرا ، با خود ببرتا هر کجا

    تا بنگرم پورنان من ، هستند نگهدار وطن

    با یک نظربرشهر خود، کوروش کمی افسرده شد

    جز مهدی وعبدالوحید ، عباس و سجاد و سعید

    نامی ز پوران نشنید ، آهی ز دل آنجا کشید

    گفتا که این گویش زچیست ، عباس و عبدالله کیست

    فرشته بنشست و گریست ، گفتا که اینها عربیست

    بعد از تو ای شاه جهان ، ایران به دست تازیان

    ویران و یکصد پاره شد ، نسل توهم آواره شد

    گوروش برآشفت و شکست ، که نسل من آواره گشت

    قومی به ما ها چیره شد، افکار انسان تیره شد

    پس شاه شاهان را چه شد، آن سرفرازان را چه شد

    اینک تو بر من کن روا ، تصویر ایران مرا

    کوروش که تا آن را بدید،ناگه زدل آهی کشید

    گفتا که این خاک من است ، این نقش ایران من است

    پس شرق و غرب آن چه شد،آن هند وآن یونان چه شد

    اینک مرا با خود ببر ،به سرزمین های دگر

    تا بنگرم همچو قدیم ، فخرو شکوه عالمیم

    کوروش در آفاقی دگر ، با خرقه پوشی رهگذر

    گفتا که من هم دم به دم ، از خاک ایران آمدم

    آن رهگذر گفتا جوان ، تویی تروریست جهان

    کوروش زدل آشفته شد، از این ولایت خسته شد

    گفتا که ای دادار من ، این نیست آن خاک وطن

    خسته ام و بی همسفر ،مرا از این دنیا ببر


    --------------
    شاعر :سورنا آرام

    پاسخحذف
  9. و به انگشتم نخي خواهم بست كه فراموشم نشود كه هنوز انسانم !

    پاسخحذف
  10. فاصله این بدبختی تا بدبختی بعد خوشبختی است.

    چارلی چاپلین

    پاسخحذف
  11. داریوش شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت شاه بوده‌ایم.

    "کتیبه بیستون -ستون اول -بند ۴"

    پاسخحذف
  12. بستن چشم هایت چیزی را عوض نمی کند. چون نمی خواهی شاهد اتفاقی باشی که می افتد، هیچ چیز ناپدید نمی شود. در واقع دفعه ی بعد که چشم وا کنی، اوضاع بدتر می شود. دنیایی که توش زندگی می کنیم این جور است.


    کافکا در کرانه / هاروکی موراکامی

    پاسخحذف
  13. خواجه عبدالله انصاری :
    بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است
    و روزه فزون داشتن، صرفه ی نان است
    و حج نمودن، تماشای جهان است.
    اما نان دادن، کار مردان است...

    پاسخحذف
  14. می دانی ، فلانی جان !
    زندگی شاید همین باشد
    یک فریبِ ساده کوچک
    آنهم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
    من که باور کرده ام ، باید همین باشد ...

    مهدی - خوان ثالث

    پاسخحذف
  15. پشت چهار راه ... پشت فرمان ... نشسته ام

    و به تضادِ ذهن خود و دخترک گلفروشی فکر می کنم

    که چراغ را قرمز می خواهد و من سبز . . . !

    پاسخحذف
  16. دندانم شکست ..
    برای سنگریزه ای که در غذایم بود
    دردم گرفت :(
    .
    .
    نه برای دندانم ..
    برای کم شدن سوی چشم مادرم

    پاسخحذف

  17. خدایـــــــــــا قیامتت را بر پا کن، تو اگر خسته نشده ای ما عجیب خسته ایم

    پاسخحذف
  18. برتراند راسل در اواخر عمرش در ۸۷ سالگی، مصاحبه ای با روزنامه گاردین داشت. خبرنگار از او پرسید: جناب پروفسور، شما ۸۷ سال است که می گویید خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و به زودی هم از دنیا می روید؛ حال اگر از دنیا رفتید و دیدید که هم خدا هست و هم زندگی پس از مرگ، چه می کنید؟
    برتراند راسل در جواب گفت: خانم خبرنگار، این خدایی که شما می گویید وجود دارد، و من می گویم وجود ندارد، بالاخره عادل است یا خیر؟
    خانم خبرنگار: البته که عادل است.
    برتراندراسل: اگر عادل باشد هیچ مشکلی نیست.
    خانم خبرنگار: چرا؟!
    برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد به او می گویم: خدایا! یا باید دلایل فیلسوفانی را که وجود تو را اثبات می کردند، قانع کننده تر می ساختی، یا ذهن مرا ساده لوح تر و زودباورتر از این، من که نباید تاوان ضعف دلایل آن ها را بپردازم! اینکه ذهن من دیرباور است هم که دست من نیست، چون خودت ذهن مرا درست کرده ای، و گرنه اگر من آدم ساده لوح و زودباور مانند مردم کوچه و بازار بودم این دلایل ــ ولو قانع کننده نیستند ــ برای من هم قانع کننده می شدند.

    پاسخحذف
  19. طبیــعت مـــردهـا چنــین اســت کــه وقتــی اشــتهایــشان بــرطـرف شـد گـرســــنـگـی را انـــــکـــار کنــــنــــد !


    گـــــــــــابریل گارســـــــــــــــــیا مارکــــــــز - صــد ســـال تنـــــهایی

    پاسخحذف
  20. نگذار زخم هايت
    تو را به كسی كه نيستی
    تبديل كنند ..

    پاسخحذف
  21. آدمها تمام نمی شوند، آدمها نیمه شب با همه آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشته اند، به تو هجوم می آورند!

    هرتا مولر (Herta Müller)

    پاسخحذف
  22. کشوری که اسم قبرستوناش پیشوند بهشت رو یدک میکشه، معلومه که زندگی مردمش تا قبل مرگ جهنمه...

    پاسخحذف
  23. در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام نیایش راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان نیایش می رسد یک نفرگربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد.
    سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام نیایش او را به درخت ببندند تا اصول نیایش را درست به جای آورده باشند!

    و سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه به درخت هنگام نیایش....

    پاسخحذف
  24. هستم به وصال دوست دلشاد امشب

    وز غصه‌ی هجر گشته آزاد امشب

    بـــا یــــار بچرخــم و دل میــگوید

    یارب که کلید صبح گم باد امشب

    پاسخحذف

  25. فرق بزرگيست ميان كسى كه تنها مانده و كسى كه تنهايى را انتخاب كرده است!


    گابريل گارسيا ماركز

    پاسخحذف
  26. خـــــدا جـــــون ..... اگــــه صــــلاح میــــــدونی؛ ایـــــن درحکمـــتت رو
    یکَــــم ببنــــد، اون در رحمــــتتو بــاز کــــن .... متشــــکـــــرم ... !!!.

    پاسخحذف
  27. سکوت من ....
    هیچگـــاه از رضایـــتم نیست ..!
    مـــــن اگـــــر راضی بودم ؛ سکـــــوت نمیکردم ...
    مـــی خنـدیـدم ...!

    پاسخحذف
  28. تو نقشی نقش بندان را چه دانی
    تو شکلی پیکری جان را چه دانی

    تو خـود می‌شنوی بانگ دهـل را
    رمــوز ســـر پنــهان را چه دانـی

    پاسخحذف

  29. این دلهره ی سرد که در آینه پیداست
    اینگونه از چهره ی تاریخ هویداست
    هر حادثه تلخ که آبستن فرداست
    از ماست که بر ماست


    همای

    پاسخحذف
  30. در میان پرده خون عشق را گلزارها

    عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

    عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

    عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها......

    پاسخحذف
  31. بسترم صدف خالی یک تنهائیست
    وتو چون مروارید
    گردن آویز کسان دگری!

    هوشنگ ابتهاج

    پاسخحذف
  32. «دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارت‌ها را می بینند ولی کاری در مقابل آن انجام نمی دهند.»
    آلبرت انیشتین

    پاسخحذف
  33. دست های تو
    تصمیمم بود
    باید می گرفتم و
    دور میشدم...

    شمس لنگرودی

    پاسخحذف
  34. سخت ترین کارِ دُنیا، آزاد کردن اسیرانی است، که زنجیرهای خود را می پرستند.
    وُلتر

    پاسخحذف
  35. اگـــــــــر کــــسی در مـــــراســـم درگــــذشــت مــــن گـــــریـــه کـــند دیــــــگر بـــا او صــــحبـــت نــــخـــواهــم کــــــــــــــرد!

    استن لورل

    پاسخحذف
  36. وقتی حاجیان به شیطان سنگ میزدند.شیطان میخندید و میگفت :

    این جماعت که امروزبه من سنگ میزنند. برسند تهران به من زنگ میزنند

    پاسخحذف
  37. عربی که نام ایرانی برای فرزندش انتخاب کرد...

    عربی در مدینه که چون نامش ایرانی است از حقوق شهروندی محروم است...
    خانواده محترم شفیق در شهر مدینه در کشور عربستان سعودی سکونت دارند این خانواده در یک حرکت بی سابقه در عربستان سعودی نام فرزند خود را یک نام ایرانی که داریوش میباشد گذاشتند که با انتقادات شدید از سوی مقامات عربستان سعودی روبرو شدند لازم به ذکر است که طی یک دستور از یک مقام فرهنگی این کشور این فرزند از تمام امتیازاتی که به یک شهروند عربستانی علق میگیرد محروم کرده است مقامات عربستان سعودی گفته اند در یک صورت داریوش شفیق از حقوق شهروندی برخوردار میباشد که نام خود را تغییر ویک نام عربی برای خود انتخاب کند.
    **ایرانی به اشتراک بذار تا مردم کشورمان بدانند که اعراب اینکه نام ایرانی برفرزندان خود بگذارند را ننگ میدانند

    پاسخحذف
  38. چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی
    نی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی

    چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را
    چونک بخـفت بر زرش دست دراز می‌کنی

    پاسخحذف
  39. ایـــــران فرهــاد اســت و عـشــق****ایران کـوروش اســت و آزادگـــی...

    ایـــران داریوش است و سازنـدگی****ايــران فردوسي است و افسانــــه...

    ايــــران حـــــافـــظ اســـت و غـزل.****ايـــران مــولـوي اسـت و عرفـــــان...

    ايـــران خـيام اســت و درسـتـــــی****ايـــــران فرخــي اســـت و«آزادي»...

    ايـــــران بــــابـک اســت و قــــيـــام****ايـران افـــشين اسـت و عـــصـيان...

    ايــــــران مــــازيار است و طــغــيان****ايــران کــاوه اســـــت و شـــورش...

    ايــــــران آرش اســـت و رهــــايــي****ايران دار است و سربداران...

    پاسخحذف
  40. خدايا شد يبار بگی يا ايها الذين آمنوا حالتون چطوره؟
    همش تهديد
    همش استرس :|
    .

    پاسخحذف
  41. گفت خیلی میترسم، گفتم چرا ؟ گفت چون از ته دل خوشحالم...
    این جور خوشحالی ترسناک است…پرسیدم آخر چرا

    و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!

    بادبادک باز
    خالد حسینی

    پاسخحذف
  42. مراقب باشيد چيزهايي را كه دوست داريد بدست آوريد وگرنه مجبور خواهيد بود چيزهايي را كه بدست آورده ايد دوست داشته باشيد!

    جورج برنارد شاو

    پاسخحذف
  43. گویند بهشت و حورعین خواهد بود
    آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

    گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
    چون عاقبت کار چنین خواهد بود

    "خیام نیشابوری"

    پاسخحذف

تاریخ ایران افتخار امیز هست یا نه؟