۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

جشن چهارشنبه سوری

جشن سوری یا چهارشنبه سوری, نام واپسین چهارشنبه ی گاهشماری خورشیدی ایرانی است که شب ِ آن با آیین ها نغزی, به ویژه پَرش از روی آتش همراه است. به این جشن ایرانی در جاهای گوناگون، نامهای گوناگونی نیز داده اند: گول چارشمبه (اردبیل)، گوله گوله چارشمبه (گیلان)، کوله چووارشمبه (کردستان)، چووارشمبه کولی (قروه، نزدیک سنندج)، و چارشمبه سرخی (اصفهان). رسمی بسیار نزدیک با آیین پرش از روی آتش به نام Derendez را ارمنیان ایران در روز تعطیل (14 فوریه) برگزار می‌کنند.


 برخی واژه ی سوری را با سور(=مهمانی, جشن) پیوند داده اند و برخی آن را با واژه ی سرخ همپیوند دانسته اند.(مانند گل سوری=گل سرخ). هر آینه انگاره ی دوم استوارتر است و نام سوری اشاره ای است به خود آتش و رنگ سرخ آن. کاربرد اصطلاح «چارشمبه سرخی» در اسپهان و برابر بودن سور و سرخ در گویش های گوناگون ایران نیز, تایید دیگری بر این دیدگاه است.
 برگزاری
 بهره گیری از آتش در جشن‌ها، تاریخ و پیشینه‌ای دیرین در ایران داشته است. آیین ویژه ی جشن سوری چنین آغاز می گردد که یک یا دو روز پیش از واپسین چهارشنبه ی سال, مردم برای چیدن بوته های گوناگون, خارشتر, خور, گون و ساقه ی برنج(در گیلان) به بیرون می روند و در شهرها با توجه به محدودیت ها, به صورت دیگری ابزار برپا کردن آتش را گردآوری می نمایند. پسین ِ روز ِ پیش از آغاز چهارشنبه سوری, خار و خاشاک و چوب فراهم آمده در حیاط خانه, یا در میدان روستا, یا در خیابان و کوچه, در یک, سه, پنج یا هفت دسته پشت سر هم گذاشته می شود. پس از فرو رفتن خورشید و یا کمی پس از آن, دسته های چوب و خاشاک سوزانیده می شوند, و هنگامی که زبانه های آتش در تاریکی به رقص درآمدند, مردان و زنان از روی آن می پرند و چنین می خوانند: «سرخی تو از من, زردی من از تو». باور توده ی مردم بر این است که با این کار ایشان, برای همه ی سال در برابر ناخوشی هایی و زیان هایی که انسان را رنگ پریده, زرد, سُست و بیمار می کند, ایمن خواهند شد. در برخی جاها(نایین, انارک, خور, ارومیه) آتش را بر پشت بام می افروزند و در برخی جاها این آیین بر فراز تپه ها و کوه ها انجام می شود.
 پس از اینکه همگی خانواده از روی آتش پریدند, آتش رها گشته تا آرام آرام خاموش شود و یا با آب آن را خاموش می کنند. اگر این آیین در خانه برگزار شده باشد, معمولا دختری که هنوز به سن بلوغ نرسیده است, خاکسترها را جمع می کند و با یک خاک انداز به چهار راهی می برد و درآنجا پراکنده می سازد, سپس به خانه بازمی گردد. و آنگاه این پرسش و پاسخ با خانواده که درون خانه هستند رد و بدل می شود: «کی هستی؟» «منم» «از کجا آمده ای»«از یک جشن عروسی». «چه چیزی آورده‌ای؟» «تندرستی».
جشن ایرانی سوری کمابیش در سراسر ایران مرسوم و معمول است. در بیشتر روستاها, نوازندگان ِ بومی –در زمان برگزاری جشن- ساز ِ همراهی کننده ای را می نوازند. آقا جمال خوانساری نویسده ی سده ی 19م, نواختن سازی را در این روز را, برای دور کردن بدبختی پیشنهاد کرده بود. تا سال 1920م که مردم از داشتن جنگ افزار گرم بازداشته شدند, مردان از شکلیک تیر هوایی به نشانه ی افروخته شدن چوب و خاشاک بهره می بردند.
در جاهایی همچون شیراز ، کردستان و آذربایگان ، آداب و آیین ویژه و کهن تری وجود دارد . برای نمونه، سفره حضرت خضر (ع) و یا آب پاشی در سعدیه که ویژه ی شیراز است و یا سفره های خوراکی رنگینی که در کر
دستان و آذربایگان آماده می شود.
 شماری جشن «همسپهمدیم» که پس از اصلاح گاهشماری در زمان اردشیر یکم (40-224 م.)، شش روز پیش از نوروز برگزار می‌شد را ریشه ی راستین جشن سوری می دانند.
 انگاره‌ی آیین آتش شدنی است که, از جشن سده برگرفته شده باشد، که جشنی زمستانی بود که در شب 11 بهمن با شادمانی فراوان و با روشن کردن آتش‌هایی بزرگ در زمین های باز یا بر فراز تپه‌ها برگزار می‌شد. به نوشته‌ی ابوریحان بیرونی، در این روز تعطیل (سده) ایرانیان باستان خانه‌های خود را برای دور کردن بلا و چشم بد، بخور می‌دادند تا این که نزد شاهان رسم شد که در این جشن آتش بیافروزند.
 اینکه شماری انگاشته اند, پریدن از روی آتش یا خواندن شعر «سرخی تو از من, زردی من از تو» رسمی ایرانی نیست و توهین به آتش است, آنچنان درست به نظر نمی آید. بی گفتگوست که در ایران باستان نیز برای از میان بردن جانوران ریز و زیان بار و بیماری های واگیردار از آتش به عنوان یک پاک کننده و زداینده ی ناپاکی ها و بیماری ها بهره می گرفته اند و این کار توهین به شمار نمی آمده است . آیین پریدن از روی آتش نیز ریشه در آزمون آتش دارد. برای نمونه گذر سیاوش از آتش و یا آزمون آتش آذرپاد مهر اسپندان هر کدام نشان از جایگاه آتش و آزمون گذر و پریدن از آتش در فرهنگ باستانی ایران دارد.
فردوسی پیرامون گذر سیاوش از آتش می گوید:
ســیــاوش ســیــه را بــه تــنــدی بــتـــاخـــت ***نــشــد تــنــگ دل جــنــگ آتــش بــســاخـــت
ز هــرســو زبــانــه هــمــی بـــرکـــشـــیـــد***کــســی خـــود و اســـپ ســـیـــاوش نـــدیـــد

 آتش انبوهی بوده و سیاوش هم تیز از آن گذشته است. باید دانست که گامهای اسب هنگام دویدن ریختاری پرش گونه دارد.
 این انگاره که چون در ایران باستان هفته وجود نداشته است, پس وجود نام چهارشنبه بر این جشن، نشانی از ایرانی نبودن آن است نیز بی گمان نادرست است. در ایران باستان هفته وجود داشته است و این سخن سراسر نادرست است. تنها بسنده است به وجود هفت«آهنگ شاهانه»(خسروانی) در زمان ساسانیان اشاره نمود که هر یک در روز ویژه ای از هفته خوانده می شده اند. یا بازی تخته نرد که با بهره گیری از طرحی که ساعات شبانه روز, هفت روز هفته و دوازده ماه سال را بازمی نمود, ابداع شده بود. همچنین اسناد سغدی مانوی به دست آمده, نام های کهن هفت روز هفته را که در دو سامانه ی روزشماری بنیادین به کار می رفته اند گواهی می کنند.                                                                                                                                                                            
کورش محسنی(نویسنده):تارنما تاریخ ایران پارس                                                                                                                      

۶ نظر:

  1. ...چگونه مي‌شود اي همزبان‌! زبان را كشت‌
    سكوت كرد و به لب بغض بي‌امان را كشت‌
    چگونه مي‌شود آيا گلايه نيز نكرد
    كه ميهمان به سر سفره ميزبان را كشت‌
    ميان گندم و جو فرق آنچناني نيست‌
    كسي به مزرع ما اعتبار نان را كشت‌
    هر آنچه ميوه در اين باغ‌، رايگان شما
    ولي عزيز من‌! اين فصل‌، باغبان را كشت‌
    ببخش‌، با همة درد و داغ‌، مي‌دانم‌
    نمي‌توان به يكي ابر، آسمان را كشت‌

    ... محمد علی بهمنی

    پاسخحذف
  2. در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید"

    پاسخحذف

  3. ژنرال!
    تانک ات قوی ترین خودروست
    جنگل را فرو می ریزد،
    و هزاران نفر را له و لورده می کند.
    اما یک عیب دارد:
    نیاز به یک راننده دارد.

    ژنرال!
    بمب افکن ات قوی است
    از توفان سریع تر پرواز می کند،
    و از یک فیل بیشتر بار می کشد.
    اما یک عیب دارد:
    نیاز به یک خلبان دارد.

    ژنرال!
    از انسان استفاده های زیادی می شود کرد.
    او می تواند پرواز کند و می تواند بکُشد.
    اما یک عیب هم دارد:
    می تواند بیاندیشد!

    - برتولت برشت

    پاسخحذف
  4. ﻣﻦ ﺧﻮﯾﺸﺎﻭﻧﺪ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﻨﺠﺮﯼ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.ﻧﻪ ﺍﺑﺮﻭ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻧﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﻪﺑﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﻧﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﯿﺮﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍنى.ﻣﻦ ﯾﮏ ﻟﺮ ِ ﺑﻠﻮﭺ ِ ﮐﺮﺩِ ﻓﺎﺭﺳﻢ، ﯾﮏ ﻓﺎﺭﺱ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﺮﮎ، ﯾﮏ آﻓﺮﯾﻘﺎﯾﯽ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎﯾﯽ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺁﺳﯿﺎﯾﯽﺍﻡ، ﯾﮏ ﺳﯿﺎﻩﭘﻮﺳﺖِ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺖِ ﺳﺮﺥﭘﻮﺳﺖِ ﺳﻔﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭﺣﺸﺖ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﻨﻢ . ﻣﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﯿﺎﺭﻩ ﺯﻣﯿﻦ،ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ.ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﺷﻌﺮ ﺷﯿﭙﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ،ﻧﻪ ﻻﻻﯾﯽ...
    "ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ"

    پاسخحذف

  5. من اگر پیامبر بودم رسالتم شادمانی بود،
    بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.
    نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم.
    تنها می آموختم اندیشیدن و انسان بودن را.....!!!!!!!

    چارلی چاپلین

    پاسخحذف
  6. وطن يعنی ســـرای آذری،پـــارس
    وطن يعنی شاخاب تا ابد پـــارس

    وطن يعنی رهایی زآتش و خـون
    خروش کاوه و خشـم فريـــــــدون

    وطن يعنی زبـــــان حال سـيمرغ
    حديث يال زال و بال ســــــــيمرغ

    وطن يعنی دو دسـت از جان کشيدن
    به تنگســـتان و دشتســتان رسيـدن

    زمين شستن، ز استبداد و از کين
    به خـــون گـرم، در گرمـــابه ی فين

    وطن يعنی گـذشته، حال، فـردا
    تمـام سهــم يک ملـت، ز دنيــا

    وطن يعنی چـه آبـــاد و چه ويـــران
    وطن يعنی همين جا، يعنی ايـران

    پاسخحذف

تاریخ ایران افتخار امیز هست یا نه؟